شبکه یک - 17 شهریور 1402

دیکتاتوری و کودتا، سیاست انگلیس در ایران (از اشغال تا اغتشاش، "لندن" جنایت می‌کند)

سالگشت دومین کودتای انگلیس در ایران _ یادمان شهادت رئیس علی دلواری _ روز مبارزه با استعمار انگلیس _ ۱۴۰۲

بسم‌الله الرحمن الرحیم

انگلیس‌ها اجازه نمی‌دادند هیچ ایرانی در شرکت نفتی که از آن طریق نفت ایران را غارت می‌کردند مناصب مدیریتی پیدا کنند حتی نیروهای کاری که مهارت‌های کمی دارند آن‌ها را هم از مستعمرات خودشان می‌آوردند از مصر می‌آوردند از منطقه فلسطین می‌آوردند که بعداً شد اسرائیل. از مناطق مختلف می‌آوردند از آفریقا از هند، حتی به عنوان یک کارگر نیمه ماهر نه خیلی ماهر، آن هم از ایرانی‌ها استفاده نمی‌کردند از ایرانی‌ها فقط قبائل عرب محلی به عنوان کارگر ساده، آن‌ها را هم قبیله‌ای سراغ‌شان می‌رفتند که این‌ها خودشان با همدیگر به هیچ وجه ارتباط و اتصالی پیدا نکند یک هویت ملی یا کارگری و صنفی چیزی پیدا نکنند فقط به عنوان کارگر ساده به آن‌ها نه خانه می‌دادند نه حقوق درستی می‌دادند نه هیچی. یعنی خیلی از این کارگران پالایش آبادان، ایرانی‌ها همه در حلبی‌آبادها بودند کارگرانی که در میادین نفتی کار می‌کردند همه در چادرهای صحرایی بودند و تقریباً آبادان شهر شرکت نفت انگلیس بود! کارکنان آن در سطوح مختلف محلات خیلی خاص، امکانات خاص با پول ملت ایران، حتی یک جایی نقل شده که این هویدا نخست‌ وزیر بهایی و فاسد پهلوی، خود او هم یک جایی گفته بود که این‌ها در همین آبادان و پالایشگاه و بعضی جاهایی که دست آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها بود می‌نوشتند ورود سگ و ایرانی ممنوع! جالب است! حالا خودشان هم سگ و هم سگ‌باز هستند ولی سگش ایرانی نباید باشد سگ ایرانی هم خوب نیست. ورود سگ و ایرانی ممنوع. هویدا و شاه نوکر همین‌‌ها بودند.

یک سند دیگر مربوط به 1328 است حدود سه – چهار سال قبل از کودتا. کارمندان انگلیسی هم که معمولاً رده‌های بالا بودند نژادپرست، فاسد و با ایرانی‌ها به شدت توهین‌آمیز و تحقیرآمیز برخورد می‌کردند شرکت نفت ایران و انگلیس خیلی علنی این‌جا نژادپرستانه برخورد می‌کنند حتی مسکن کارکنانی که از هند و آفریقا و این طرف و آن طرف آوردند که حتی کارگران ایرانی یک رده هم نباید بالاتر بیایند حتی در مورد مسکن و امکانات آن‌ها برخورد تبعیض‌آمیز دارند و فقط کارگران ساده قبیله‌ای و روستایی ایرانی را تقریباً برای کار ساده استخدام کرده و یک عده بسیار کمی، کسانی که یک مقدار بالاتر باشند در حالی که دائم کارکنان اروپایی و انگلیسی دو برابر و سه برابر شدند و دارند بیشتر هم می‌شوند و امکانات‌شان هم این‌جا خیلی خوب است. MI6 انگلیسی به سفیر بریتانیا در ایران می‌گوید گزارش‌هایی که دارد می‌رسد مردم ایران بخصوص همان مناطق آبادان و مناطق نفتی به شدت از انگلیس و شرکت نفت عصبانی و متنفر هستند این‌ها به همین ایرانی‌ها، خوزستانی‌ها و عرب و غیر عرب را به عنوان کاکاسیاه خودشان مثل نگاهی که به برده‌ها در آفریقا دارند در هند این‌ها هم برده‌های ایرانی‌شان است و این‌ها یک چنین احساسی دارند و علائمی از واکنش‌ها و ناراحتی‌هایی گزارش‌هایش به ما رسیده و وابسته اقتصادی انگلیس هم در این قضیه حساس است هر کاری می‌کنید بکنید ولی نباید اجازه بدهید که این کینه عمومی بشود و شکل بگیرد و منافع انگلیس به خطر بیفتد.

سند دیگر تعبیری است که "لارنس الون‌ساتن" دارد در شرکت نفت انگلیس بود و بعد هم به وزارت خارجه انگلیس رفت کتابی به نام «نفت ایران» نوشته است می‌گوید واقعیت این است که شرکت نفت ایران- انگلیس که از دست ما داشت خارج می‌شد و کودتا کردیم در واقع همه می‌دانستند که این یک شرکت استعماری است. اسم ایران در کنار انگلیس هست اما در واقع ایران مصرف شده است و انگلیس مصرف کننده. روزنامه‌های انگلیس مقالات علناً تحقیرآمیز و توهین‌آمیز راجع به ایرانی‌ها و دولت و ملت می‌نوشتند آن‌جا خودشان می‌نویسند این مقامات انگلیسی و رؤسای شرکت نفت اصلاً این‌جاها را شرکت نمی‌دانستند و می‌گفتند این‌ها مستعمرات ماست وحشی هستند در همان مناطق رفاهی خودشان، اما عوامل سرویس جاسوسی انگلیس و آمریکا در کل ایران پراکنده بودند. می‌گوید سران شرکت نفت انگلیس در ایران، مثل این که یک مقداری شامه جامعه‌شناختی‌شان دارد ضعیف می‌شود قوانین و قواعد نژادپرستانه آن‌ها دارد در ایران از حد می‌گذرد خیلی توهین می‌کنند در استخدام و اسکان و در اتوبوس و باشگاه‌ها و مراکزی که برای خودشان داشتند کاملاً تفکیک نژادی را دارند رعایت می‌کنند حتی بین خود عوامل انگلیس هم که ایرانی نیستند بین آن‌ها هم تبعیض است یعنی هندی‌ها و آفریقایی‌ها امکانات انگلیسی‌ها و اروپایی‌ها را ندارند. شرکت نفت به کارگران ایرانی‌اش می‌گوید همانطور که نفت هندی‌ها به آن‌ها یاد دادیم که به ما صاحب بگویند و به خانم‌هایشان مام‌صاحب بگویند شما کارگران ایرانی هم باید به انگلیسی‌ها بگویند صاحب یعنی ارباب و به خانم‌هایشان هم همان اصطلاح را بگویند و حتی ایرانی‌هایی که برای ما در شرکت نفت کار می‌کنند نباید با انگلیسی‌ها قاطی بشوند و اسم پرسنلی‌شان، رده‌بندی‌شان، آن مکانی که می‌نشینند خطر قرمز که جلوتر نباید بیایند و آداب حرف زدن با انگلیسی‌ها که وقتی با یک انگلیسی حرف می‌زنی باید صاحب بگویی و سرت را پایین بیندازی، دست‌هایت را بهم قفل کنی با صدای آرام باشی و وقتی انگلیسی اجازه می‌دهد ایرانی باید حرف بزند. خب این‌‌ها این‌طوری بودند و روال این بود حالا اگر یکی هم از این‌ها می‌رفت با ایرانی‌ها قاطی می‌شد و مؤدب برخورد می‌کرد این‌ها تصمیم شخصی خودش بود و معمولاً اگر قرار بود به بقیه الهام‌بخش باشد با او برخورد می‌شد. اگر یک دختر انگلیسی نه در ایران بلکه در انگلستان، مثلاً یک دانشجوی ایرانی در انگلیس است و با این دختر انگلیسی ازدواج کرده، طرد می‌شد می‌گفتند ایرانی‌ها نوکر ما هستند، ایرانی‌ها و هندی‌ها و عرب‌ها که در سطح ما نیستند این‌ها نوکران ما هستند حق ندارید با این‌ها ازدواج کنید این خیانت به نژاد برتر است. نژادپرستی هیلتری و آلمانی، این‌ها نوع انگلیسی‌اش است فقط هیتلر نژادپرست نبود این کشورهای استعمارگر اروپایی همه‌شان همین‌طور هستند منتهی آن نژادپرست شکست خورده است این‌ها نژادپرستانی هستند که در آن جنگ پیروز شدند و تا الآن هستند حالا باید شرّ آن‌ها را بکَنیم. ملت شرّ آن‌ها را از ایران کَند از منطقه هم دارد می‌کَند انشاءالله از کل جهان اسلام و در جهان، در یکی دو دهه آینده باید ریشه این‌ها را قطع کنیم. خب این هم روش برخورد انگلیسی‌ها با ایرانی‌ها در شرکت نفت و موارد دیگر، باز طبق اسنادی که کتاب‌هایی که نویسندگان انگلیسی و آمریکایی منتشر کردند و خودشان هم جزو جبهه مخالف هستند ولی یک جاهایی بالاخره بعضی از نکات را اعتراف می‌کند بیش از 50 هزار کارگر ساده حقوق‌بگیر ایرانی بودند دیدگاه غالب انگلیسی‌ها نسبت به رعایا و نوکران ایرانی‌شان به همین شکل بود آن‌ها را به عنوان نژاد کاکاسیاه، به عنوان شِپِشو یا حرامزاده صدا می‌کردند حالا خودشان معمولاً اغلب‌شان حرامزاده هستند ولی به کارگرهای ایرانی‌شان حرامزاده یا سگ می‌گفتند یا کاکاسیاه می‌گفتند یا می‌گفتند شپشو، این طرز حرف زدن انگلیسی‌ها با کارگرهای ایرانی‌شان در صنعت نفت بوده است.

سند دیگر که وارد قضایا کودتا می‌خواهیم بشویم نامه‌ای از هایزنهاور رئیس جمهور آمریکا قبل از کودتاست که او می‌رود رئیس جمهور بعدی که می‌آید همانی است که هم بمب اتم در ژاپن زده و هم همانی است که در ایران کودتا کرده، همان زمان که او در آمریکاست چرچیل در انگلیس است و این‌ها با همدیگر در ایران کودتا کردند. یک بخشی از سخنرانی‌شان نُطقی هایزنهاور دارد به نام «صلح یا عدالت؟»‌ همیشه با همین کلمات صحبت می‌کرد. می‌گوید من به ایران و مصدق که آمد و گفت کمک کنید با انگلیسی‌ها صحبت کنید که این‌قدر به ما ظلم نکنند یک مقداری وساطت کردند که خودشان بیایند وارد قضایا بشوند که سهم ما چه می‌شود وقتی به این نتیجه رسید که دیگر ایران باج نمی‌دهد و مصدق و کاشانی یعنی ایران محکم جلوی انگلیس‌ها ایستادند و این‌ها را دارند از شرکت نفت بیرون می‌ریزند کارمندان انگلیسی را از ایران بیرون کردند کشتی انگلیسی را راه نمی‌دهند و قضیه خیلی جدی شده است. آنجا آمریکا نقاب را برداشت. آیزنهاور در سخنرانی‌اش در آمریکا می‌گوید من از ارائه هر کمکی و حمایتی از ایران و مصدق خودداری کردم تا این که آن‌ها موضوع نفت را حل کنند من در ماه آگوست وقتی مصدق طی سه روز با پشتیبانی حزب کمونیست به نوعی دیکتاتور مقاومت‌ناپذیر ایران به نظر آمد قضیه به اوج رسید اما خوشبختانه – می‌خواهد قضیه کودتا را بگوید – وفاداری ارتش و ترس از کمونیزم موجب پیروزی شد. حالا این چه زمانی است؟ هایزنهاور می‌گوید در واقع همان موقعی هم که ما به مصدق لبخند زدیم و وانمود کردیم که ما پلیس خوب هستیم همان موقع هم برنامه ما همین بود می‌خواستیم این‌ها را به زبان خوش تسلیم کنیم هویج دست ما باشد و چماق دست انگلیس‌ها منتهی هویج را به آن‌ها ندادیم از چماق هم نترسیدند لذا ما هم هویج را کنار گذاشتیم و با همدیگر دوتا چماقی زدیم! باز ببینید خطر ترس از کمونیزم را مطرح می‌کند می‌گوید مصدق سه روز با پشتیبانی حزب کمونیست یعنی حزب توده تبدیل به یک دیکتاتور لجوج در ایران شد یعنی چون مصدق دیکتاتور شد کمونیست‌ها هم آمده بودند دیگر ما حمایت نکردیم نمی‌گوید کودتا کردیم می‌گوید حمایت نکردیم و خوشبختانه ارتش طرف ضد مصدق بود و همه هم حرف از کمونیزم و شوروی می‌زدند ترسیده بودند و این باعث شد که آن‌ها شکست خوردند و برنامه ما پیش رفت.

باز سند دیگر در باب مقدمات کودتا؛ که عرض کردیم البته هیچ تاریخنگاری به بایگانی‌های سازمان سیا و MI6 و اسناد انگلیسی درباره کودتای 28 مرداد دسترسی نه دارد نه داشته نه خواهد داشت ولی یک بخش‌هایی‌اش را در بعضی از منابع، مقالات، تحقیقات اسنادی که منتشر شده می‌شود فهمید. یکی از آن‌ها اسناد وزارت خارجه آمریکا و اسناد وزارت خارجه بریتانیاست که برخی اسناد طبقه شده آمریکایی که در آرشیو بریتانیاست چون وقتی روابط ایران و انگلیس قطع شد در 1331 تقریباً 7- 8 ماه قبل از کودتا، واشنگتن گزارش‌های مهمی که از تهران می‌فرستاد کپی این‌ها را به لندن هم می‌فرستاد آمریکا واسطه جاسوسی و توطئه شده بود چون حضور رسمی در ایران داشت انگلیسی‌ها زیر ذره‌بین رفته بودند و آمریکایی‌ها با انگلیسی‌ها همکاری می‌کردند. یکسری مکاتبات عادی هم در گزارش روابط خارجی آمریکا منتشر کرد بعضی از مصاحبه‌ها و خاطراتی که در آمریکا و غرب مخصوصاً بعد از انقلاب اسلامی منتشر شد گزارش‌هایی که مزدوران و جاسوسان انگلیس، MI6 و سیاه و جاسوسان ایرانی‌شان داشتند عوامل دربار پهلوی، بعضی‌هایشان در خاطرات‌شان یک چیزهایی لو دادند بعضی‌هایشان عَلَم در خاطراتش، بعضی‌هایش را شاه و دور و بری‌هایش، بعضی‌ها عوامل جاسوسی آمریکا در ایران مثل "کرمیت روزولت" و "دونالد ویلبر"، مثلاً‌ ویلبر برای خود سازمان سیا دارد تحلیل و گزارش می‌فرستد. دونالد ویلبر صریح دارد توضیح می‌دهد که چگونه عملیات کودتا طراحی شد، خلاصه پروژه کودتا چه بود و جمع‌بندی می‌کند و کالبدشکافی می‌کند این‌هایی که بنده دارم می‌خوانم تماماً از روی این کتاب‌ها و اسنادی است که منتشر شده است نه تحلیل بنده است و نه خبر بنده، من دارم عین بخشی از این اسناد را خدمت دوستان عرض می‌کنم گرچه بخشی از آنچه گفتند ولی منابع کاملاً مشکوک است نمی‌شود اثبات یا رد کرد ولی آن مقداری که علیه خودشان است انگیزه‌ای ندارند که دروغ بگویند ما آن بخشی که خودشان علیه خودشان گفتند به بخشی از آن‌ها داریم استناد می‌کنیم و الا خیلی چیزهای دیگر هم گفتند که ما باید سند داشته باشیم تا بپذیریم. مثلاً چیزهایی علیه مصدق، علیه کاشانی، علیه ایران و از این قبیل. آن جاهای خالی بین این اسناد را باید با تحلیل عقلی معتبر، مستند یعنی مستدل پر کرد آن هم نه بطور قطع، به همان میزانی که اثبات‌پذیر یا قابل تأیید است. آمریکا و انگلیس تا یک مدتی خواستند از طریق داخلی به دست شاه و دربار و ارتش دولت مصدق را مهار و سرکوب کنند بعد که قیام 30 تیر شد مصدق کنار رفت و فکر کرد شاه هم کوتاه می‌آید بعد شاه قوام را سر کار گذاشت که او هم عامل بیگانه بود او را سر کار گذاشتند، ملت قیام کرد و آیت‌الله کاشانی اعلام کرد که اگر شاه دوباره مصدق را به دولت برنگرداند ما کفن‌پوش بیرون می‌آییم و آمدند و 30 تیر آن نهضت راه افتاد و قوام مجبور شد استعفا بدهد و شاه تسلیم شد و دوباره مصدق به نخست‌وزیری و دولت برگشت. بعد از این بود که ظاهراً آمریکا و انگلیس تصمیم قطعی برای کودتا گرفتند یعنی دیگر به این نتیجه رسیدند که شاه و ارتش و دربار نمی‌توانند این قضیه را مهار کنند و خود شاه هم تقریباً دارد فراری می‌شود یعنی نمی‌تواند در برابر ملت مقاومت کند البته عوامل‌شان را داشتند هم در دولت و هم در مجلس، هم دولت مصدق و هم مجلسی که آیت‌الله کاشانی رئیس شده بود عوامل آن‌ها هم در هر دو بود اما جو حاکم در یک دوره‌ای ضد شاه و ضد انگلیس بود. وقتی که مصدق دوباره سر قدرت برگشت در تابستان 1331 بلافاصله آمریکا و انگلیس دیگر اتاق نظامی تشکیل دادند و شروع به طراحی کودتا کردند. در حمله و جنگ، اشغال ایران هم ظاهراً فکر شده بوده اما بعد دیدند این موانع مختلفی دارد بهترین راه که یک حربه داخلی هم محسوب بشود کودتاست. در واقع بعد از بازگشت دوباره مصدق به دولت که مجلس هم دست آیت‌الله کاشانی است و شاه در قضیه قوام شکست خورد این‌جا بود که کودتا قطعی شد و از وقتی که مطالعات پروژه کودتا شروع شد و تا وقتی که کودتا انجام شد یک سال تقریباً طول کشید. انگلستان نسبت به آمریکا یک برتری داشت امکانات بیشتر داشت چون از دهه‌ها قبل ایران برای انگلیس بود از وقتی که جنگ جهانی شده بود و انگلیس ایران را اشغال کرده بود بعد رضاخان را سر کار آورده بود اصلاً حکومت ایران بطور کامل از 1300 به بعد تا آن موقع دست انگلیس‌ها بود یعنی بیش از 30 سال انگلیس بطور کامل حاکم بر ایران بود. و لذا انگلستان هم جریان‌ها، شخصیت‌ها، آدم‌ها، جناح‌ها، رجال مختلف، ایران را در حکومت و ضد حکومت همه این‌ها را خوب می‌شناخت و بین بخش‌هایی از این‌ها از چپ و کمونیست آن تا راست آن، تا سرمایه‌دار آن، تا درباری آن، تا روشنفکر آن، تا ملی‌گرای آن، چپ و کمونیست آن، یک جاهایی نفوذ و نفوذی داشت. کارشناسان و جاسوسان انگلیسی و ایرانی انگلستان در ایران که به زبان فارسی هم کاملاً مسلط بودند با بخشی از رجال قدیمی ایران اصلاً‌ روابط فامیلی و خانوادگی داشتند و کاملاً ایران را می‌شناختند شاید هیچ کس در دنیا در غرب به اندازه انگلیسی‌ها ایران و این منطقه را نمی‌شناخت چون سابقه چند دهه‌ای در تسلط بر آن‌ها بود. کسانی که اسنادشان را دوستان بخواهند ببینند زندگی و سابقه کاری کسانی مثل "لانسلوت ‌پیمن" که مسئول میز ایران در وزارت خارجه انگلیس بود. از سال 1302 از حدود 20 سال قبل رضاخان، خیلی هم سروصدا نمی‌کرد و خیلی ساکت رفتار می‌کرد از واسطه‌هایی بود که با محمدعلی فروغی نخست‌وزیر دانشمند و بی‌شرف وطن‌فروش، این دو – سه‌تا از طرف انگلیس رضاخان را برداشتند و پسرش محمدرضا را سر کار گذاشتند. یک چنین کسانی که غول ایرانی‌شناسی یا غارت ایران بودند یا کسان دیگری مثل "لورمن داربی‌شایر" که افسر MI6 بود او در جنگ دوم جهانی کلاً در ایران بود و در ارتش ایران مسلط بود. سرهنگ "جفری ویلر" مأمور MI6 که او هم از همان زمان کودتای رضاخان کلاً غالباً در ایران بود. اسناد مربوط به "رابین زینِر" وابسته مطبوعاتی انگلیس که یک آدم دانشمندی هم بود متخصص عرفان ایران و هند،‌ استاد ادیان شرقی در دانشگاه آکسفورد انگلیس بود و یک وقتی هم آن اواخر مطرح شد که این جاسوس انگلیس در ایران و منطقه بوده، بعدها اواخر عمرش گفتند جاسوس شوروی در انگلیس و علیه انگلیس شده بود که حالا را باید این تعقیب کرد ببینیم چه بوده؟

باز از اسناد مربوط "سام ‌فال" دستیار و معاون زینِر که مسئول ارتباط با سیاستمداران نسل جوان روشنفکران سیاستمداران و رجال ایرانی بود. این به اصطلاح با نسل دوی این‌ها در ارتباط بود روی این‌ها کار می‌کرد رابط این‌ها بود این‌ها را برای انگلیس یارگیری می‌کرد. اسناد مربوط به پروفسور "آن‌ لمبتون" وابسته مطبوعاتی قبل‌تر انگلیس که از 1330 یعنی دو سال قبل از کودتا دائم به MI6 می‌گفت که با مصدق و کاشانی نمی‌شود کنار آمد آمریکا هم وسط بیاید نمی‌تواند فقط باید با این‌ها درگیر شویم و این‌ها را حذف کنیم و کوتاه نیایید باید هرطور شده مصدق و دولت مصدق را سرنگون کنیم و مجلس را هم از دست امثال کاشانی بگیریم.

اسناد مربوط به "کریستوفر مونتاک" که در واقع فرمانده عملیاتی MI6 انگلیس در ایران در یک مدتی او بود از جمله در مدت کودتا. "وود هاوس" که تخصص در جنگ‌های داخلی در شرق و غرب و اروپا داشت. در جنگ‌های داخلی یونان و موارد دیگر، انگلیس‌ها او را هم به ایران آوردند که در قضیه کودتا این‌ها همه باشند.

خب بخشی از خاطرات این‌ها با این که عمده آن‌ها سانسور شده اما وسط‌های آن نکات خیلی مهمی را گفته‌ بودند. نقش دیگری که طبق این اسناد انگلیس در کودتا داشته است این است که داخل ارتش و پلیس ایران در رده‌های بالا تشکیلات کاملاً تحت نظر و تحت امر داشت یعنی شبکه‌هایی که بخشی‌اش را خود شاه می‌دانستند و بخشی را آن‌ها هم نمی‌دانستند که این‌ها کنترل فرماندهی ارتش ایران از همان زمانی که ایران را انگلیس‌ها اشغال کردند و کودتای رضاخان، قزاق‌ها و بعد انحلال قزاق‌ها و بعد انحلال پلیس جنوب و تسلط بر کل ایران و ارتش ایران، از زمان کودتا و بعد هم جنگ دوم جهانی بطور کامل، ارتش ایران و پلیس ایران در بالاترین رده‌ها تحت کنترل افسران انگلیسی بود و بعضی‌ها که از خانواده‌های اشراف یا خانواده‌های تبار قاجار یا عوامل پهلوی در دربار، گاهی از این خانواده‌ها که ظاهراً ایرانی بودند ولی در واقع تحت امر انگلیس‌ها و بعد گاهی آمریکایی‌ها بودند مثل رئیس ستاد ارتش شاه، سرلشکر ارفع، مثل تیمور بختیار که با زن شاه ثریا، زن قبلی شاه، چون شاه سه – چهارتا زن رسمی داشت و چند ده، بلکه بیش از صدتا معشوقه و زنان کذایی داشت. یا "سرهنگ هدایت" که خلبانی بود انگلیسی‌ها او را آموزش داده بودد و تحت امر آن‌ها بود و آجودان شاه بود ولی از انگلیس‌ها فرمان می‌گرفت. "سرهنگ حسینقلی اشرفی" که فرمانده تیپ ارتش در تهران بود. "سرهنگ حسن اخوی" رئیس رکن دو ستاد ارتش و بخش اطلاعات ارتش. "حسین فردوست" که از حلقه‌های اصلی و نزدیک و کنار شاه بود که بعدها گفت این جناح ایرانی کودتای 28 مرداد یکی از مغز متفکرانش همان سرهنگ اخوی بود که برادر وزیر اقتصاد شاه بود و او وزیر اقتصاد مصدق هم بد تا آخر هم می‌گفت با مصدق است او برادرش در دولت مصدق بود ولی همه این‌ها پشت سر با کودتا بودند چنان که در دولت مصدق بود و یک مدتی با آقای کاشانی و مصدق اعلام نزدیکی و همکاری داشت ولی در واقع آمریکا او را به عنوان بازوی اصلی کودتا فعالش کرد. لذا انگلیسی‌ها هم برای کودتای 28 مرداد یک شبکه نظامی داشتند و امثال همین اخوی و ارفع در رأس آن بودند و افسران رده پایین را تند تند ترفیع دادند و از رده‌های پایین یک مرتبه در حد تیمسار،‌ سرلشکر، سپهبد آوردند که ارتش ایران را بطور کامل از بالا در اختیار گرفتند و از آن طرف هم چون سازمان افسری حزب توده کمونیست‌ها، سازمان افسری شوروی تحت کنترل شوروی آن‌ها هم در ارتش ایران نفوذ داشتند چون هم شوروی می‌خواست در ارتش کودتا کند و هم انگلیس، بعد هم که آمریکا. ولی انگلیس‌ها عوامل شوروی را توده‌ای‌ها را از ارتش، بخصوص بعد از کودتای 28 مرداد بطور کامل یا تسویه کردند یا برای خود کردند یعنی این کمونیست‌ها طرف انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها و دربار شاه رفتند و به خدمت آن‌ها درآمدند و به خودشان هم خیانت کردند! و خیلی مطمئن بودند. مثلاً وابسته نظامی انگلستان در ایران در یک سند دیگری از قول ارفع می‌گوید این ژنرال ارفع با تمام وجود با ما همکاری می‌کند دچار جنون جاسوسی است. می‌گوید این آدم‌هایی که در رأس ارتش ایران گذاشتید که بعد کودتا کردند می‌گوید شهوت جاسوسی دارد از خود ما بیشتر انگلیسی است و عشق انگلیس دارد خب انگلیس MI6 این شبکه را دارد و یک فهرست بلندبالایی افراد نظامی در ارتش، در پلیس، در اطلاعات ایران، هنوز آمریکا این‌قدر نفوذ ندارد و یک مقداری هم آمریکا رنج می‌برد از این که دستش نسبت به انگلیس‌ها خالی‌تر است تا بعد از کودتا که این‌ها به تدریج جایشان عوض شد یا هم‌خط شدند.

بخشی از اسناد می‌گوید آمریکا و انگلیس در چه روزنامه‌هایی در ایران راه انداختند یا پول می‌دادند یا حمایت می‌کردند نویسنده استخدام می‌کردند و بخشی از روزنامه‌های طرفدار شاه یا حتی چپ یا حتی ظاهراً ملی‌گرا این‌ها کلاً از انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها پول می‌گرفتند هم برای روزنامه و هم برای دستمزد نویسنده‌هایشان. چه تعداد روشنفکر، نویسنده، دانشگاهی، این‌ها بعضی از اشخاصی که هنوز هم کسی باور نمی‌کند اینها در زمان دولت مصدق و بعد از آن و بعد از کودتا جاسوس بودند که این‌ها کاملاً با سرویس‌ها ارتباط داشتند و در رآس آن یک کسی مثل محمدعلی فروغی است یک آدم دانشمند، اهل قلم، و همه خیانت‌ها را کرد و همه‌اش را هم توجیه می‌کرد که اگر اسم‌هایشان را ببرند متأسفانه بعضی‌هایشان را هنوز جامعه ما آن‌ها را نمی‌شناسد خیال می‌کنند این‌ها افراد محترمی هستند.

ویلبر می‌گوید بخش اعظم مقدمات کودتای 28 مرداد در لندن انجام شد. بخش اصلی برای هر شخصیتی ما برای چندصد شخصیت در ایران و برای هر کدام پرونده در لندن تشکیل دادیم و این که این‌ها خودشان، خانواده‌شان، سابقه‌شان، دیدگاه‌هایشان، ارتباطات‌شان، نقاط ضعف و نقاط قوت‌شان، بچه‌هایشان، فامیل‌هایشان، سرمایه‌شان، این‌ها چطوری است؟ چندصد نفر و در رأس آن‌ها 200 نفر آدم را مذهبی و غیر مذهبی و ضد مذهبی، چپ، راست، در حکومت، ضد حکومت، برای همه این‌ها ما اول یک پرونده‌ای تشکیل دادیم در لندن داشتیم که بعد آمریکایی‌ها این را از ما در ایران و جاهای دیگر آموختند. ما حتی اطلاعات شخصی بسیار جزئی و کم اهمیت راجع به افراد را می‌خواستیم! باید می‌دانستیم این شخص، مثلاً روشنفکر است، روحانی است، بازاری است، افسر است، روزنامه‌نگار است، دانشگاهی است، آخوند است، ما جزئی‌ترین و کم اهمیت‌ترین اطلاعات راجع به اینها را در لندن جمع‌آوری می‌کردیم که این افسر کیست؟ چرا خوب کار می‌کند؟ نقاط قوت او چیست؟ دوستان او کیست؟ فامیل‌های او کیستند؟ تقریباً اطلاعاتی که ما از تک تک اشخاص داشتیم شاید خودشان یک جا سرجمع نداشتند! خود دولت ایران و دولت‌های منطقه از خودشان یک چنین اطلاعات منسجمی نداشتند ما اول آدم‌ها را دقیق شناسایی می‌کنیم. این کاری که الآن هم دارند می‌کنند من نمی‌خوام قصه گذشته را بگویم من دارم ماجرایی که همین الآن هم در جریان است عرض می‌کنم این‌ها اسنادی است که خود آمریکایی‌ها و انگلیس‌ها در قضیه 28 مرداد منتشر کردند حتی این که روی چه اشخاصی می‌توانند تأثیر بگذارند یعنی این شخص با چه کسانی مرتبط است و با دو- سه واسطه چگونه می‌شود روی این شخص اثر گذاشت؟ مزیت سوم انگلیسی‌ها این بود که MI6 از قدیم به عنوان یک شبکه ظاهراً غیر نظامی اطلاعاتی خانواده‌هایی داشتند که این‌ها سابقه‌های خدمتگزاری به انگلیس‌ها داشتند یکی خانواده رشیدیان بودند برادران رشیدیان که پدرشان کاملاً انگلیسی بود ولی بچه‌هایش کسب و کارشان واردات بود بخصوص سینمای انگلیس و فیلم‌های انگلیسی را به ایران و سینماها وارد می‌کردند و این فرهنگ را ترویج می‌دادند و حسابی پولدار شده بودند. و از جمله جریان‌هایی که کمک می‌کردند پول‌های MI6 و ارتباطات جاسوسی در جهت کودتای 28 مرداد با حامیان داخلی‌شان با سیدضیاء با حزب اراده ملی، و... از طریق این‌ها می‌شد یعنی ظاهر کار یک کار هنری و سینمایی بود همین سلبریتی‌بازی ولی پشت صحنه، یا احزاب سیاسی بودند یا روزنامه، روشنفکر، ولی همه این‌ها را ما از همین طرق داشتیم کودتای 28 مرداد را طراحی می‌کردیم و پشتیبانی اطلاعاتی از آن می‌کردیم. حالا جالب است در یکی از این اسناد می‌گوید مصدق خیلی حساس و سخت‌گیر نبود و این آسان‌بینی و ساده‌انگاری مصدق عملاً باعث شده بود که عوامل ما هر وقت و به هر تعدادی که می‌خواستند از لندن به ایران و تهران می‌آمدیم و در شهرهای مختلف افراد را برای کارهایمان استخدام می‌کردیم. این سند از هودهاوس است. مثلاً به عنوان نمونه برادران رشیدیان ماهانه هزاران پوند به روزنامه‌نگارانی در ایران می‌دادند، سیاسیونی، مسئولانی، نماینده‌هایی در مجلس، به بعضی از وزراء حتی به بعضی از وزرای مصدق، به بعضی از روحانیون ناشناس، به دانشگاهیان، به احزاب سیاسی و از این قبیل.

سند دیگر "سام ‌فال"، می‌گوید ما بطور غیر رسمی و گاه حتی علنی مذاکرات روزمره با بسیاری از عوامل‌مان داشتیم در کافه‌ها، در باغ‌ها حتی گاهی داخل سفارت، یا در جشن‌های هنری، جشن ادبی، تاریخ ادبیات ایران و انگلیس، سینمای ایران و انگلیس و از این قبیل به عنوان دوستان تاریخ و فرهنگ و ادب ایران. این کار همین الآن دارد صورت می‌گیرد. یعنی همین الآن سفارت انگلیس، سفارت فرانسه، سفارت آلمان، و بعضی از سفارت‌های وابسته به این‌ها و تحت امر این‌ها حتی در سوئد، سوئیس، و بعضی از کشورهای همسایه این‌ها دارند این کارها را می‌کنند و همه در راستای سرویس جاسوسی آمریکا و انگلیس هستند. می‌گوید ما به کمک این اشخاص که دوستان واقعی و وفادار ما بودند توانستیم کودتا کنیم حتی بعضی از نزدیکان و اطرافیان خود مصدق یا آیت‌الله کاشانی را این‌ها به تور زده بودند و می‌گوید در واقع ما نهضت ایران را به دست خود ایرانیان زمین زدیم و خودشان را با زور و پول خودشان با پول نفت خودشان زمین زدیم ما مدیریت و طراحی کردیم. نفوذی‌ها، خائنین، وابستگان و قاعدین این‌هایی که مقاومت نمی‌کردند و مقاومت را تحقیر می‌کردند مجموع این‌ها با هم، یک کار جمعی بود. می‌گوید کسانی مثل اشرف خواهر شاه یک عامل صددرصد انگلیسی بود. تیمور بختیار، سلیمان بهبودی که رئیس تشریفات دربار بود حتی بعضی از رهبران مارکسیست ایران می‌گوید کاملاً با ما کار می‌کردند و از ما پول می‌گرفتند. به عنوان نمونه در این سند حسام لنکرانی را اسم می‌برد که این از مؤسسین حزب توده بود و کاملاً با ما کار می‌کرد از ما پول می‌گرفت این هم در استخدام MI6 بود و از رهبران حزب توده و ظاهر کمونیستی داشت. می‌گوید در بازارها از جمله بازار تهران و باز اصلی چند شهر ما افرادی داشتیم که کاملاً با آن‌ها کار می‌کردیم به آن‌ها پول می‌دادیم و از آن‌ها اطلاعات می‌گرفتیم بین اصناف مختلف - ببینید این‌ها زمینه‌های کودتای 28 مرداد است – می‌گوید ما در صنف قصاب، صنف نانوا، صنف قناد، در عمده فروشان میوه و تره‌بار، در زورخانه ورزش زورخانه‌ای، در بین بعضی از وعاظ آدم داشتیم پول می‌دادیم اطلاعات می‌گرفتیم. از بعضی‌ها پرونده داشتیم برایشان پرونده ساخته بودیم روی آن‌ها فشار می‌آوردیم و از این‌ها اطلاعات می‌گرفتیم.

"رابین زینو" راجع به فدائیان اسلام یک تحلیلی دارد و می‌گوید ما از این تفاوت فکری که بین مصدق ملییون با فدائیان اسلام بود روی این پروژه و اختلاف بین مصدق و کاشانی خیلی کار کردیم چون هر سه‌تای این‌ها اطراف‌شان کسانی بودند که به این دامن می‌زدند که این‌ها به جای این که با ما درگیر بشوند باید با خودشان درگیر بشوند و می‌گفتند کنار مصدق دشمن اصلی کاشانی یا فدائیان اسلام هستند کنار نواب می‌گفتند مشکل اصلی مصدق است و کنار کاشانی می‌گفتند فلان. می‌گویند ما این‌طور افراد را که تعدادشان کم بود ولی می‌توانستند گاهی با یکی دوتا واسطه مؤثر باشند ما روی این‌ها زوم کردیم و این‌ها را پیدا کردیم چون یکی از برنامه‌های ما این بود که این‌ها خودشان به جان هم بیفتند و این اتفاق هم افتاد. می‌گوید سیدضیاء کاملاً انگلیسی بود و با اطرافیان بعضی از این‌ها ارتباط برقرار می‌کرد چون ظاهرش قیافه مذهبی و سید بود که قانون شرع اجرا بشود در حالی که خودش یک آدم فاسد شرابخوار لامذهبی بود ولی این‌جا یک مرتبه از این طرف متشرع و مذهبی می‌شوند که وااسلاما چرا شرع اجرا نمی‌شود از آن طرف هم یک مرتبه روشنفکر ملی‌گرای ضد مذهب که مذهب چیست؟ مذهب مزخرف است آخوند باید از بین برود، و از این حرف‌ها. در واقع دارد می‌گوید سرویس‌های جاسوسی نقش داشتند در این که این دو قطبی را تشدید کنند و مردم را به جان هم بیندازند و رهبری نهضت سه شقه بشود و شکست بخورد و همین اتفاق افتاد یعنی آن‌ها در این پروژه موفق شدند از آن طرف می‌گفتند چرا مشروبات الکلی هنوز دارند می‌فروشند و چرا فاحشه‌خانه‌ها باز است و از این قبیل؛ از آن طرف به آن‌ها می‌گفتند این‌ها با انگلیس‌ها دارند همکاری می‌کنند علیه ما هستند و از این قبیل و بالاخره سفارت آمریکا هم پشت صحنه کاملاً فعال بود و ارتباط می‌گرفت و بعضی روزنامه‌ها را آمریکایی‌ها و بعضی‌ها را انگلیسی‌ها مستقیم پول می‌دادند جالب است به بعضی‌ها پول می‌دادند که به کاشانی فحاش کنند! به بعضی‌ها پول می‌دادند که علیه مصدق حرف بزنند که بگویند مصدق آمد الآن کمونیست‌ها آمدند و این‌ها هم با کمونیست‌ها هستند و از این قبیل. خب نقاط ضعف هم فکری و هم شخصیتی مصدق هم در این قضایا و شکست نهضت خیلی نقش داشت و مسائل دیگری.

یک سند دیگر، تعبیری است که "ژنرال کلاپ" فرمانده انگلیسی لژیون عرب در اردن دارد آن‌جا به ایران پیام می‌دهد و می‌گوید هم در مصر می‌شود بین اخوان‌المسلمین و جمال عبدالناصر که دشمنان ما هستند اختلاف انداخت که این دشمنان ما با هم درگیر بشوند در ایران هم شما می‌توانید همین کار را بین نواب و کاشانی با مصدق بکنید و متأسفانه در هر دوجا این اتفاق افتاد یعنی آن‌جا جمال عبدالناصر سیدقطب را ایدئولوگ اخوان‌المسلمین را اعدام می‌کند و اخوان با ناصر درگیر می‌شوند و حتی برنامه برای زدن ناصر می‌ریزند! این‌جا هم مصدق، نواب صفوی را یکی دو سال زندان می‌اندازد و نیروهای فدائیان اسلام برای زدن حسین فاطمی می‌روند. یعنی این پروژه هم در مصر و هم در ایران انگلیس‌ها اجرا کردند و موفق شدند آن‌جا کانال سوئز داشت ملی می‌شد و این‌جا نفت و هر دو شکست خوردند یعنی یک پروژه جهانی است مثلاً ارتباط با جامعه ورزشی ایران، با ورزشکاران، رشیدیان و یک تیمی کارشان این بود که بروند با زورخانه‌ها و ورزشکاران ارتباط داشته باشند یک گروهی را انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها گذاشته بودند برای این که سراغ هیئت‌های عزاداری و بعضی از منبری‌ها بروند آن‌ها را تحریک کنند. یک کارهایی را از جمله بعضی لوتی‌ها را پیدا کنند مثلاً شعبان بی‌مخ و طیب حاج رضایی که بازاری، چاقوکش، ‌مرید داشتند و نترس بودند و از این‌ها در کودتای 28 مرداد علیه مصدق استفاده کردند. بعد خواستند سر قضیه 15 خرداد سال 42 علیه امام هم دوباره استفاده کنند که آن‌جا بود جناب طیب حاج رضایی یک عِرق مذهبی داشت و گفت که خمینی که کمونیست نیست حالا آن زمان این‌طوری گفتیم ولی این که کمونیست نیست و من با سید اولاد پیغمبر در نمی‌افتم و مردانه ایستاد تا اعدامش کردند و شهید شد.

منظور این سفارتخانه آمریکا و انگلیس طبق این اسناد می‌گوید ما روی ورزشکاران کار می‌کردیم چهره‌های ورزشی را شناسایی کرده بودیم بین هنرمندان در عرصه موسیقی، خوانندگی و رقاصی که این‌ها هم یک طرفدارانی داشتند. رشیدیان از رابطین سینمای انگلیس و غرب در ایران بودند روی جامعه هنرمندان ایران می‌گوید آن افرادی که شناخته شده بودند در همان دوره و در همان سطح، این‌ها مأمور داشتند و سرویس‌های جاسوسی این‌ها را طبقه بندی کردند و با این‌ها تماس می‌گرفتند بعضی از این‌ها را می‌خریدند تطمیع می‌کردند و بعضی‌ها را رشوه می‌دادند بعضی‌ها را می‌ترساندند و کاملاً سازماندهی کردند می‌گوید ما همه این‌ها را برای کودتای 28 مرداد سازماندهی کردیم. شعبان بی‌مخ مأمور شد برای این که بازار میوه و تربار را در میدان شاپور به نفع کودتا فعال کند. طیب بازار امین‌السلطان در کودتای 28 مرداد ولی بعد در 15 خرداد 42 با شاه همکاری نکرد و علیه آن‌ها ایستاد و شاه او را اعدام کرد. گروه‌های باستانی‌کار روضه‌خوانی‌ها و دسته‌های مذهبی برایشان برنامه داشتیم. لوتی‌ها و لات‌هایی که زندانی بودند و در زندان این‌ها را سازماندهی کرده بودیم این‌هایی که از زندان آزاد شده بودند یا پرونده داشتند در کودتا از این‌ها استفاده کردیم از فواحش استفاده کردیم.

کار دیگری که سفارت انگلیس می‌گوید ما قبل از کودتا کردیم این بود که با سیاستمداران جناح‌های مختلف، آن‌هایی که به غرب بخصوص لبخند می‌زدند با همه این‌ها کم و بیش ارتباط برقرار کردیم. از طریق عواملی که داشتیم. بعضی از این‌ها را می‌فهمیدیم کدام‌ها نزدیک‌ترند و کدام‌ها آماده خیانت هستند کدام‌ها خائن نیستند ولی فاسد هستند می‌شود آن‌ها را که فاسد هستند به خائن تبدیل‌شان کرد. کدام‌ها خائن نیستند فاسد هم نیستند ترسو هستند، کدام‌ها ساده‌لوح هستند؟ می‌گوید ما برای همه این‌ها پرونده تشکیل دادیم شما فکر می‌کنید الآن نیست؟ این قضایا برای 60- 70 سال پیش بوده، الآن همه ما و شما را دقیق پرونده دارند و در ایران هم می‌گوید ما اشخاصی داشتیم که می‌رفتند با بعضی از رجال مهم جلسه برگزار می‌کردند. "ارنست ترون" که از دوران نوجوانی سرویس‌های جاسوسی که شاه پدرش را سوئیس فرستاد آن‌جا با هم زندگی می‌کردند و روابط جنسی چیزی هم با شاه داشتند. "احمد هومن" معاون تشریفات دربار، "شاپور ریپورتر" که خائنی بود که زرتشتی ساکن هند بود از عوامل بریتانیا بود که به عنوان خبرنگار ویژه لندن به تهران آمد که بعد از کودتا چون نقش موفقی ایفا کرد انگلیسی‌ها به او لقب «سِر» دادند. بعضی از نماینده‌های مجلس را اسم می‌برد و می‌گوید ما با این‌ها جلسات هفتگی و ماهانه داشتیم و سفارت انگلیس می‌گوید با خود شاه هم ما هر هفته جلسه داشتیم و هم روحیه‌اش را تقویت می‌کردیم ارزیابی می‌کردیم و به او خط می‌دادیم دستور می‌دادیم که چه کار باید بکند. جالب است می‌گوید سراغ فرزندان بعضی از روحانیون انقلابی خوشنام هم رفتیم! سفارت انگلیس می‌گوید ما ملاقاتی داشتیم با بعضی از فرزندان مراجع، که در انقلاب مشروطه ضد انگلیسی بودند و فعال بودند خوشنام بودند فرزند آیت‌الله بهبهانی، فرزند آیت‌الله طباطبایی، ما این‌ها را کار کردیم و داخل حوزه هم یک عده‌ای را سازماندهی کردیم حتی بعضی‌ها را علیه مصدق تحریک می‌کردیم از آن طرف آن‌ها را علیه این‌ها و مقرری ویژه‌ای شاه شخصاً به این‌ها می‌داد. بعضی از این‌ها مصدق اعلام کردند که بیمار صرعی است گرفتار وخامت مغزی ناشی از سفلیس است و از این قبیلو اما وقتی که سفارت ایران را تعطیل کرد مصدق به مجلس دستور داد که سفارت انگلیس باید تعطیل بشود و انگلیسی‌ها اخراج بشوند چون در امور د اخلی دارند توطئه می‌کنند می‌خواهند کودتا کنند و از این قبیل، انگلیسی‌ها را که بیرون ریختند سفارت آمریکا شد اتاق فرمان اصلی که از این به بعد باید نقش اصلی را برای کودتا در آن دوره‌های منجر به کودتا ایفا می‌کرد.

سام ‌فال، از آخرین دپیلمات‌های انگلیسی که از ایران رفت بعداً در خاطراتش نوشت که ما حتی در بدترین روزهایی که بحران بود ما هیچ وقت در ایران احساس خطر یا مزاحمت نکردیم هیچ تهدید جدی‌ای متوجه ما نبود یعنی حتی مصدق به فکرش نرسید که ما داریم چه می‌کنیم علیه ما یک حرف صریحی بزند به این معنا که بیاید ما را بگیرد – این را بنده دارم عرض می‌کنم – یعنی آن کاری که بعد از انقلاب ما انقلاب اسلامی با لانه جاسوسی آمریکا کرد همان موقع باید مصدق با سفارت انگلیس و آمریکایی‌ها می‌کرد وقتی متوجه شدند چه می‌کند. آن‌جا دیگر سفارتخانه نیست آن‌جا مرکز کودتا و توطئه است آن اتاق فرمان جنگ است لانه جاسوسی است. همین الآن سفارت آمریکا و انگلیس و فرانسه همه جای دنیا این‌ها لانه جاسوسی هستند همه جا نه فقط در ایران. حتی شما دیدید گفتگوی شاه اسپانیا با خانمش را سازمان سیا شنید و ضبط کرد. یعنی این‌ها می‌خواهند همه دنیا را این‌طوری کنترل کنند و هرجا توسط عوامل داخلی‌شان چه با شعارهای روشنفکری، آزادی، دموکراسی، زن، اگر نشد با درگیری‌های خیابانی و جنگ داخلی، اگر نشد کودتا، اگر نشد اشغال کشور. هدف و شیوه‌ها تکراری است همه این‌ها بعد از انقلاب اسلامی در این 40 سال علیه ایران دوباره و صدباره خیلی پیچیده‌تر امتحان شد و تا امروز همه این پروژه‌ها شکست خورد. آخرین آن هم همین اغتشاشات اخیر بود ولی تمام نمی‌شود ادامه دارد و خواهد داشت. این که می‌گویند لحظه حساس کنونی برای این که دشمن دائم مشغول پروژه است و عواملی در داخل دارد. همان‌هایی که زمان کودتای 28 مرداد در داخل کشور، می‌گوید ما با همه اصناف ارتباط داشتیم و برای همه اشخاص مهم مشهور در کشور پرونده داشتیم و با همه این‌ها مستقیم و با واسطه ارتباط داشتیم الآن ندارند؟ بعد هم که تقریباً یکی دو سال قبل از کودتا، همان موقع‌ها روی زاهدی کار می‌کردند یک وقتی هریمن، آمریکایی‌ها به ایران آمده بودند یک آشوبی شده بود او نتوانسته بود مدیریت و کنترل کند او را برداشتند، قبلاً وزیر کشور بود حالا در این قضایا زاهدی دُم می‌جنباند که آدم خوب شما برای کودتا من هستم و کم‌کم انگلیس‌ها چون داشتند روی 4- 5 نفر کار می‌کردند به تدریج آن‌ها و آمریکایی‌ها به زاهدی رسیدند! چون در ارتش هم بالاخره آدم‌ها و نفوذی داشت. "تیمسار باتمان‌قلیچ"، "مظفر بقایی"، این‌ها در جنگ دوم جهانی بازداشت شده بودند، ظاهراً یک سابقه ضد انگلیسی داشتند ولی در واقع با انگلیسی‌ها کار می‌کردند. می‌گوید زاهدی بین افسران بازنشسته طرفدارانی داشت از جمله حدود 140 افسری که مصدق و رزم‌آرا با دو استدلال از ارتش پاکسازی کرده بودند با آن‌ها هم ارتباط داشت و انگلیس آن‌ها را از طریق زاهدی سازماندهی کرده بود و اسم سه‌تا تیمسار را عوامل انگلیس به لندن می‌دهند که ما روی این سه‌تا می‌توانیم برای کودتا کار کنیم. ارفع بوده، محمد شاه‌بختی بوده و عبدالحسین حجازی که این‌ها در اعتصابات نفتی علیه انگلیس در شرکت نفت ایران و انگلیس به نفع انگلیس‌ها و علیه ایران اقدام کرده بودند. در سازماندهی یا نقش داشتند ولی کم‌کم سراغ زاهدی می‌آیند و یک کابینه سایه تشکیل می‌دهد و تکنوکرات‌ها، روزنامه‌نگارها، سیاسیون و نظامی‌هایی که پیمان خیانت با آمریکا و انگلیس علیه ایران بستند و این هسته اولیه کودتا توسط انگلیس‌ها تشکیل می‌شود بین کمونیست‌ها، مذهبی‌ها، روشنفکران، نویسنده‌ها، هنرمندان، اصناف، بازار، و ارتش، آدم‌های خودشان را ظرف آن یکی دو سال سازماندهی می‌کنند بخصوص روزنامه‌نگارها. خب این‌ها را توجه داشته باشید – وقت گذشت – بقیه این اسناد را انشاءالله اگر عمری بود در فرصت دیگری عرض خواهم کرد.

یک یادآوری بکنم این با آن کثافت و خیانت‌‌هایی که کرد پسرش که داماد شاه بود یعنی شوهرخواهر شاه بود داماد رضاخان شد و سفیر ایران در آمریکا بود یکی از عوامل رژیم پهلوی است در عین حال این آدم که دو سال پیش فوت کرد این اواخر خیلی اعترافات جالبی کرد که حتی سلطنت‌طلب‌ها و نوکرهای ساواک و این دزدهایی که میلیاردها پول ملت را با بچه شاه و فرح به آمریکا و اروپا بردند و هنوز دارند همان پول‌های دزدی را می‌خورند شبکه‌های تخریب و ماهواره راه انداختند و فعالیت می‌کنند در این قضایای اخیر هم خیلی رسانه‌هایشان فعال بود و هست، این زاهدی بچه آن زاهدی، صحبت‌هایی که کرد خیلی جالب است شما دیدید آمد به صراحت گفت ایران قبل از انقلاب، من در خدمت رژیمی بودم که این رژیم وابسته بود، ذلیل بود، حقیر بود، دزد بود، تحت آمریکا و انگلیس بود و بعد از انقلاب اسلامی ایران به قدرت و عزت و استقلال و پیشرفتی رسیده که در ذهن هیچ کس نبود. این حرف‌هایی است که اردشیر زاهدی زد تا قبل از پیارسال که از دنیا رفت هنوز در فضای مجازی بعضی از صحبت‌هایش هست. وقتی که قاسم سلیمانی شهید شد این آمد فحش می‌داد من فیلمش را در فضای مجازی دیدم که به آمریکا و انگلیس و غربی‌ها فحش می‌داد و می‌گفت خلاصه ما احساس افتخار می‌کنیم که متعلق به کشوری هستیم که امثال این سپاه قدس و قاسم سلیمانی‌ها هستند و ایران این همه به قدرت و عزت رسیده است. خب این اعتراف عالی‌ترین مقامات رژیم شاه است که صریحاً بحث می‌کنند. پدر ایشان فرمانده میدانی اصلی کودتای 28 مرداد بوده است. من آنچه که خواندم همه از اسناد و کتاب‌هایی است که منتشر شده، و بخش زیادی از آن هم ترجمه شده است بیش از گذشته می‌خواهم راجع به اتفاقاتی که الآن دارد می‌افتد یا بعد از این باید آماده بود باشیم که در اتفاقاتی که در همین یک سال گذشته افتاد به اندازه ده‌تا کودتای 28 مرداد بود. نیروی نظامی‌اش هم از کودتای 28 مرداد بیشتر بود. منتهی با لباس شخصی! میلیاردها خرج، رسانه‌ها، تجربیات آن همه توطئه‌ها را داشتند و سفارتخانه‌هایشان هم این‌جا فعال بود لذا ساده‌نگری، باید بسیار حساس بود، خیلی خطرناک است گاهی افرادی با نیت خوب، بدون آگاهی، نه تاریخ می‌دانند، نه دشمن را می‌شناسند، نه دشمن را می‌شناسند، نه سیاست را درست می‌شناسند، نه دین را درست می‌شناسند، فقط همین‌طوری اظهار دلسوختگی و یا حتی واقعاً حتی دلسوختگی، حتی اگر دلسوزی صادقانه باشد که در اکثر موارد نیست، صادقانه باشد به هیچ وجه کافی نیست.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha